فردوسی، حماسه سرای پرآوازه ی سرزمین پارسیان
شاهنامه پرآوازهترین سرودهٔ حماسی فردوسی و یکی از بزرگترین نوشتههای ادبیات کهن پارسی است. فردوسی شاهنامه را در ۳۸۴ ه.ق، بهپایان برد و در ۲۵ اسفند ۴۰۰ ه. ق. در هفتاد و یک سالگی، تحریر دوم را به انجام رساند.
براساس نظر اکثر پژوهشگرانِ کنونی، فردوسی در سال ۳۲۹ ه.ق برابر با ۹۴۰ م، در روستای پاژ در شهرستان طوس در خراسان دیده به جهان گشود. به برخی ابیات شاهنامه نیز میتوان به عنوان مرجع موثق برای تعیین سالروز فردوسی استناد کرد؛ به عنوان مثال وی دربخشهایی از سه شعرش، به سنِّ خود اشاره کردهاست. نخست در داستان «جنگ بزرگ کیخسرو» از تهیدستی خود در شصت و پنج سالگی میگوید. بار دوم در داستان «پادشاهی بهرام بهرامیان»، واژهٔ شصت و سه را برای سن خود میگوید سومین بار در پایان شاهنامه فردوسی سن خود را هفتاد و یک بیان میکند و سال خاتمه شاهنامه را ۴۰۰ ه.ق میگوید؛ و چنانچه ۷۱ از ۴۰۰ کاسته شود، برای بار سوم سال ۳۲۹ آشکار میشود. کُنیهٔ وی «ابوالقاسم»، و تخلص و شهرتش «فردوسی» است. معتبرترین نامِ این شاعرِ ایرانی «ابوالقاسم فردوسی طوسی» است. فردوسی را حکیم سخن و حکیم طوس گویند.
فردوسی دهقان و دهقانزاده بود. در این زمان، فرزندان دهقانان با آداب و رسوم ایرانی پرورش مییافتند و نگهبانان سنتها و فرهنگ ملی ایرانی بودند. فردوسی دهقان و دهقانزاده بود. دوره کودکی او همزمان باحکومت سامانیان و اعتراضات استقلالخواهی و هویتطلبی ایرانیان برای احیاء فرهنگِ دیرینِ ایران و فرمانرواییِ مستقلِ ایرانی بود. شاهان سامانی با پشتیبانی از زبان فارسی، عصری درخشان را برای پرورش زبان و اندیشهٔ ایرانی آماده ساختند و فردوسی در هنر سخنوری آشکارا وامدار گذشتگان خویش و همهٔ آنانی است که در سدههای سوم و چهارم هجری، زبان فارسی را به اوج رساندند. فردوسی در شاهنامه، فرهنگ ایران پیش از اسلام را با فرهنگ ایران پس از اسلام پیوند دادهاست. وی بهسبب خاستگاه دهقانی، با فرهنگ و آیینهای باستانی ایران آشنایی داشت و پس از آن نیز بر دامنهٔ این آگاهیها افزود، بهگونهایکه این دانستهها، جهانبینی شعری او را بنیان ریخت. به عبارت بهتر،از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی– فرهنگیِ شاهنامه، میتوان دریافت که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه خواندن و ژرفنگری در سرودهها و نوشتارهای پیشینیانِ خویش، سرمایهٔ کلانی را اندوخته، که بعدها دستمایهٔ او در سرایش شاهنامه شدهاست. در حقیقت وی به اندازهی توان خود کوشید تا زبان و ادب پارسی میانه را از سقوط به ورطهی فراموشی حفظ کند.
به گواهی شاهنامه، فردوسی بهراستی خداپرست و یکتاپرست است و این باور بنیادین خود را به همهٔ پهلوانان خود تسّری میدهد. خالقی مطلق میگوید فردوسی باور داشت خدا را با خِرَد، دل یا دلیل نمیتوان یافت. بلکه به باور او وجود، یکتایی، و قدرت خدا، همگی با صِرفِ وجود آفرینش بهخودیخود تقریر میشوند. همچنین، فردوسی در منظومهٔ خویش از بزرگداشت خِرَد و دانش دریغ نکرده و آن را مایهٔ رستگاری دانسته و از هرچه ایزدداده بهتر و برتر شمردهاست. او سرودهٔ خود را با ذکر خرد که آن را حد برتر آفرینش دانسته، آغاز کرده است: به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد.
اقوام ایرانی از دو جهت وامدار حکیم ابوالقاسم فردوسی هستند. اول توجه به میهن و دوم زنده کردن زبان و ادبیات فارسی که بزرگترین پیام شاهنامه برای ایرانیان است. شاهنامه روایت راستین نبرد حق و باطل است. سراسر شاهنامه آکنده از اندیشههای انسانگرایانه نیکخواهی، نیکوکاری، مهرورزی، جوانمردی، دادگرایی و ظلمستیزی است. این سروده از سویی منبع الهی دارد و از دیگر سو با فطرت انسان سازگار است؛ به عنوان نمونه ستودن وفای به عهد و نکوهش پیمان شکنی را میتوان سندی بر این ادعا دانست. ستایش نیکی و نیکوکاری و نکوهش بدی و بدکرداری از پیامهای اصلی و کلیدی فردوسی در شاهنامه است. در نظر او منزلت این خصایص اخلاقی به حدی است که نیکاندیشی و نیکوکاری را از شرایط و لوازم آدمیت میشمارد و در مقابل، بداندیشی و بدکاری را از نشانههای دیوصفتی تلقی میکند. بازتاب تفکر او در این ابیات مشهود است: دراز است دست فلک بر بدی همه نیکویی کن اگر بخردی.
با توجه به تمامی گفتههای پیرامون فردوسی و شاهکار ادبی او، بی تردید از مهمترین ویژگیهای منحصر بفرد شاهنامه ، زبانِ حماسی، دلنشین، غرور آفرین و نغز آن است، از این رو است که شاهنامه از آغاز تا امروز به یکی از نمادهای تاریخ و فرهنگ فارسی زبانان بدل و شاهنامه خوانی بخشی از فرهنگ ایرانیان شده است. حکیم طوس درسال416 ه.ق.از دنیا رفت. در عصر پ صفوی با توجه به آبادانی مشهد و پیرامون آن، آرامگاهِ وی بازسازی شد. آرامگاه فردوسی بین سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۳ به فرمانِ رضاشاه بازسازی شد.
منابع
مؤلف و گردآورنده: بیگلری
گزارش